loading...
محفل دوستانه
به وبلاگ من خوش آمدید !

ورود شما دوستان عزیز را به وبلاگم خوش آمد میگم خواهشمند است بعد از بازدید اظهار نظر یادتون نره.......!   

**با تشکر مدیریت وبلاگ** 

abass_gholami65@yahoo.com

عباس غلامی بازدید : 551 چهارشنبه 24 اسفند 1390 نظرات (1)

خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز کردند

.طفلکی خانم ، زبان انگلیسی بلد نبود اما می توانست با شوهرش ارتباط برقرار کند.

یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت.اما نمی دانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه می شود .

برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت ران…ش را به قصاب نشان داد . قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد.


روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست که سینه مرغ به انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کرد و به سینه خودش اشاره کرد .

قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد. روز سوم خانم ، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا این یکی را به فروشنده نشان بدهد. این بود که شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد!!!

حدس میزنید چکار کرد؟

به خدا خیلی زشته خجالت بکشین .....!

خیلی منحرفید! حواستون کجاست ؟ شوهرش انگلیسی صحبت می کرد!!

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط لولو در تاریخ 1348/10/11 و 22:33 دقیقه ارسال شده است

مسخره و جالب بود


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب مندرج در وبلاک را چه طور ارزیابی میکنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 50
  • کل نظرات : 32
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 779
  • بازدید کلی : 45,389